گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
بنام حضرت حق
یکی از دوستان مخلص را؛ مگر اواز من رسید به گوش گفت: باور نداشتم که تو را؛ بانگ مرغی چنین کند مدهوش گفتم این شرط ادمیت نیست؛ مرغ تسبیح گوی و من خاموش. به دل بندش میندازه که به طرفش بره و خدای بزرگش رو ستایش کنه
الان و این لحظه بازم خدا اومد سراغم مثل همیشه........................ سلام به وسعت حضور زیبایت. مرا از ان درخت کهنسال بشناس که در همسایگی دیدگانم نشسته است [ دوشنبه 89/5/18 ] [ 1:18 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |