گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
دفتر عشـــق که بسته شـد دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم [ جمعه 89/5/29 ] [ 9:42 عصر ] [ ]
[ نظر ]
از ندامت سوختم یارب گناهم را ببخش مو سپید از غم شدم ، روی سیاهم را ببخش ظلم را نشناختم ظالم ندانستم که کیست گوشه چشمی باز کردم ، اشتباهم را ببخش ابر رحمت را بفرما سایه ای آرد به پیش این سر بی سایبان بی پناهم را ببخش از گلویم گر صدایی نا بجا آمد برون توبه کردم ، سینه ی پر اشک و آهم را ببخش ای زمان برزیگر کوری شدم در کار کشت کشتزارم را مسوزان و گیاهم را ببخش دیگر ای طوفان غم ، در باغ ما سروی نماند بیدهای خشک برگ رنجگاهم را ببخش جلوه های باورم یارا حبابی پوچ بود رنگ جو چشم دوبین کج نگاهم را ببخش رحیم معینی کرمانشاهی داداشی [ پنج شنبه 89/5/28 ] [ 4:26 عصر ] [ ]
[ نظر ]
bacheha paiam khososi nadin felan baz nmishe plz omomi paiam bedin tnx b a x [ سه شنبه 89/5/26 ] [ 11:47 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
امروز آنقدر در آغوش خسته ام گریه کردی که چشمهایت مرا به زانو در آورد. آنقدر در آغوش خسته ام گریه کردی که شکوه ها وشکایت هایم را فراموش کردم. به چشمهای بی مانندت قسم.تمام هستی من وجود پر از شیطنت توست. دمی آرام بگیر" اکنون تو از آن این من خسته ای. زیبای من" دریاب دریاب دریاب. امروز آغوش آرامم موج اشکهای پاک تو را تجربه کرد. و من فهمیدم طوفان یعنی چه. چه زیبا با التماس گفتی دوستت دارم. و من از خدای اسمان آبیم "که شاهد اسکهایت و آغوشم بود شرمم آمد که تو را نبخشم. آنقدر اشک ریختی که بی جان در آغوشم رها شدی. و من شرمسار با خود گفتم: رها رها شو از این رهایی. نوشته شده در 89/5/26 ساعت 20:42 رها [ سه شنبه 89/5/26 ] [ 11:15 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
شکست من ، ای شکست ، تنهایی من و بی کسی من ! تو نزد من از هزار پیروزی عزیزتری ، و از همه ی افتخارهای دنیا در قلبم شیرین تری . شکست من ، ای شکست ! ای خود شناسی من و کوچک شمردن من ، از تو است که هنوز می دانم جوان چابکی هستم و تاج خشکیده ی پژمرده ی شمشاد مرا نمی فریبد . از تو به تنهایی و دوری رسیده ام و لذت دوری و کوچکی را چشیده ام . شکست من ، ای شکست . ای شمشیر برنده من و پر درخشانم ، در چشمان تو خوانده ام : انسان اگر بر تخت سلطنت بنشیند ، برده می شود . و اگر اعماق روح انسان را درک کند ، کتاب عمرش در هم پیچیده می شود . و وقتی به اوج می رسد ، به نهایت رسیده است . یا چون میوه ای که میرسد ، سقوط کرده و نابود می شود . شکست من ، ای شکست ! ای دوست مهربان و شجاعم ، تنها تو سرودهای مرا ، فریاد های مرا و سکوت مرا خواهی شنید . و غیر از تو کسی از سایش بالها و خیزش دریا ها و ریزش کوه های انتقام جو در کمینگاه شب ، چیزی نمی گوید . تنها تویی که از صخره های بلند وجودم بالا می روی . شکست من ، ای شکست ! ای دلیری بی مرگ من ! تو با من در طوفان می خندی ، و برای آنها که از من و تو می میرند گور خواهیم کند ، و با من روبروی آفتاب استوار و ثابت خواهی ایستاد ، و با من هولناک و رعب انگیز خواهی بود . جبران خلیل جبران داداشی [ دوشنبه 89/5/25 ] [ 10:24 صبح ] [ ]
[ نظر ]
چگونه فراموشت کنم...توراکه همزمان باتولدت در خیالم رخنه کردی.تمامی اسم ها برای من بیگانه شده اندوهمه خاطراتم مرده اند.قلبم رابه توهدیه می دهم،فکرمرا به تومی دهم،نگاهم از آن توستوشانه هایم که مپرس...بامن غریبه اندوتمامی لحظه ها تورا می خواند..وبرای عطرنفس هایت دلتنگی میکنندتولدت مارک داداش رها... [ شنبه 89/5/23 ] [ 9:54 عصر ] [ ]
[ نظر ]
بنام حضرت عشق
و پیچک با تمام عاشقی اش در آغوش او خواهد آرامید. [ شنبه 89/5/23 ] [ 1:18 عصر ] [ ]
[ نظر ]
سلام به همه امروز ، روز 22 مرداد ماه ، یعنی سالروز تولد دوست عزیزم ، داداش رها ،مدیر گل این وبلاگه فقط و فقط اومدم بگم تولدت مبارک داداش تولدت مبارک تحفه ای یافت نکردم که فدای تو کنم یک سبد عاطفه دارم ، همه ارزانی تو ... داداشی [ جمعه 89/5/22 ] [ 10:46 عصر ] [ ]
[ نظر ]
الهی شکرت که دولت صبرم دادی تا به ملکت فقرم رساندی الهی شکرت که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم الهی تو پاک آفریده ای ، ما آلوده کرده ایم الهی شکرت که کور بینا و کر شنوا و گنگ گویایم الهی اگر گلم و یا خارم ، از آن بوستان یارم الهی چگونه ما را مراقبت نباشد که تو رقیبی و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبی ؟ الهی نهر بحر نگردد ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد الهی دیده از دیدار جمال لذت می برد و دل از لقای ذوالجمال الهی به سوی تو آمدم ، به حق خودت مرا به من بر مگردان الهی شکرت که فهمیدم که نفهمیدم الهی اگر کودکان سرگرم بازی اند ، مگر کلان سالان در چه کارند ؟ الهی دل به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد آنکه را دل به سوی خداوند کعبه ندارد ؟ الهی شکرت که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزا را ماند الهی خوشا آنانکه در جوانی شکسته شدند که پیری خود شکستگی است الهی شکرت که این تهی دست ، پا بست تو شد الهی اگر عنایت تو دست ما را نگیرد ، از چهل هل چله ی ما هم کاری بر نیاید الهی خفتگان را نعمت بیداری ده و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری الهی چه رسوایی از این بیشتر که گدا از گدایان گدایی کند ؟ الهی در بسته نیست ، ما دست و پا بسته ایم الهی در خطاب " یا ایها الذین آمنوا " لبیک بگویم مایه ی شرمندگی است و نگویم دور از طریقه ی بندگی الهی حرفهایم اگر مشوش است ، از دیوانه پراکنده خوش است الهی عمری کو کو می گفتم و حالا هو هو میگویم الهی پیش از تشنگی آب از چشمه سار می جوشد و تشنه ، تشنه است و پیش از گرسنگی گندم از کشتزار می روید و گرسنه ، گرسنه است . عشق است که در همه ساریست ، بلکه یکسره جز عشق نیست الهی آنکه سحر ندارد ، از خود خبر ندارد الهی دل به جمال مطلق داده ایم و هر چه باداباد گزیده ای از الهی نامه ( نوشته ی استاد حسن زاده آملی ) بخش دوم داداشی [ جمعه 89/5/22 ] [ 6:58 صبح ] [ ]
[ نظر ]
تو برای عمل کردن؛فقط لحظه ی حال را در اختیار داری و روح هستی فقط در زمان حال عمل میکند.
[ پنج شنبه 89/5/21 ] [ 7:42 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |