گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
چه زیباست راز و نیازهای درویشی دل سوخته و نا امید در دل شب ، فریاد خروشان یک انقلابی از جان گذشته در دهان اژدهای مرگ ، اعتراض خشونت بار مظلومی زیر شمشیر ستمگر ، اشک سرد یاس و شکست بر رخساره زرد دل شکسته ای در میان برادران به خاک و خون غلتیده ، فریاد پر شکوه حق از حلقوم از جان گذشته ای علیه ستمگران ! خوش دارم که مجهول و گمنام به سوی زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شکنجه آنها شرکت کنم ، همچون سربازی خاکی در میان انقلابیون آفریقا بجنگم تا به درجه ی شهادت نائل آیم خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری را از زمین اشغال نکنم .... خدایا تو مرا عشق کردی که در قلب عشاق بسوزم تو مرا اشک کردی که در چشم یتیمان بجوشم تو مرا آه کردی که از سینه دردمندان به آسمان صعود کنم خدایا ! تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره حیات انسان است . آنگاه که در آتش عشق میسوزم یا در شدت درد میگدازم یا در شوق زیبایی و ذوق عرفانی آب میشوم ، و سراپای وجودم روح می شود ، لطف می شود ، عشق می شود ، سوز می شود ، و عصاره وجودم به صورت اشک آب می شود و به زیباترین محصول حیات ، که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد ، بر دامان وجود فرو می چکد . اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد ، قلبم را ارائه خواهم داد و اگر محصول عمرم را بطلبد ، اشک را تقدیم خواهم کرد .... شهید دکتر چمران داداشی [ چهارشنبه 89/4/30 ] [ 9:51 صبح ] [ ]
[ نظر ]
سودای عاشقانهء گفته هایتعجب بردلم نقش می بنددزمانه باتو همسازنیست عزیز من!وگرنه،ازدل فارغ وازسر هویدا می گشتعشق کودکانه ات،رهگذرکوچه های عشوه ونازودلبری نیستوگرنه میان من و تو،بوسه های نداده ای نبود.توفقط همزاد تنهای بوسه ها،عشق ها،ناگفته ها،واشک ها هستیاینکه تنها در آشیان کوچک خود بنشینیورویایی ببافی به اندازهء همه دنیای من!دلم برای غم قلبت به خود می پیچددلم به حال خاطر ناخوشت گریه می کنددلم برای غصه هایت می سوزددلو برای دلتنگی هایت می گیرددوستت دارم بهترین من [ دوشنبه 89/4/28 ] [ 12:44 عصر ] [ ]
[ نظر ]
آسمان را بنگر ، که هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما میخندد ! یا زمینی را که دلش ، از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید ، زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست ! ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی ، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره ی عشق ، زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست ، خدا هست ! او همانیست که در تارترین لحظه ی شب ، راه نورانی امید نشانم میداد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد ، همه ی زندگی ام ، غرق شادی باشد ماه من ! غصه اگر هست ، بگو تا باشد ! معنی خوشبختی ، بودن اندوه است ... ! این همه غصه و غم ، این همه شادی وشور چه بخواهی و چه نه ، میوه ی یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ولی از یاد مبر ، پشت هر کوه بلند ، سبزه زاریست پر از یاد خدا ! و در آن باز کسی میخواند : که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟! چرا ؟ شعر از مهین رضوانی فرد تقدیم به " بهار خانم " داداشی [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 1:19 عصر ] [ ]
[ نظر ]
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچکس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود ، کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت : چرا این اتاق پر از دود و آه است ؟ یکی گفت : چه دیوارهایش سیاه است یکی گفت : چرا نور اینجا کم است ؟ و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم : خدایا تو قلب مرا می خری؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست و من روی آن در نوشتم " ببخشید ، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم " منبع : نشریه ی بهروان داداشی [ شنبه 89/4/26 ] [ 7:3 صبح ] [ ]
[ نظر ]
امروزصبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛وامیدواربودم که بامن حرف بزنی.
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |