سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان
 
قالب وبلاگ

خداوندا جهان تار است

و در هر گوشه اش شمعی

ولی افسوس خاموش است

صدای ماتم دردآوری پیداست

که نا حق .حق شود وقتی

خدا با ماست به هر قیمت به هر تفسیر

وآنها مست می خندند

خداشان تا ابد با لحظهاشان قهر

دلم خون است

بزن بر طبل بی عاری

بزن بر طبل بی عاری

که در این وادی فانی

ثریا عالمی دارد.

9/10/89   ساعت 23:48                            رها


[ چهارشنبه 92/2/11 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

سلام ای افتاب

سلامم گرم و پر درد است

و تو هر روز می خوانی

 به دل امن یجیب المضطر آزادی ما را

و ما در بند در بندیم

و راضی از سکوت خالق آوا

و در خود کیج.گرم بازی دنیا

دلت خون است

غمت سنگین

زمین هم خسته از بودن

پر از ظلم است دنیامان

و تو هر روز می گویی

بترسید ازسکوت خالق باری

بترسید از تراز آرزوهاتان

بترسید از صدای اشک مادرها

بترسید از صدای آه

یتیمی سیب می خواهد

خدایی اشک می ریزد

شما در خویش و در گیرید

..

سلامم گرم وپردرداست

و تو در انتظاری باز

نویدصیح نزدیک است

2/10/89  کلاس استاد حامدی 9:37        رها


[ سه شنبه 92/2/10 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

خدایا آسمان آبی ترین حس مرا با خود به یغما برد

شبش تاریک و روزش سرد

تمام عمر ابری باد

دلم تنگ است

خدای لحظهایم اشک می ریزد

غمی پیدای پنهان در من عاصیست

و آن درد است

و آن درد است و آن درد است

گمان در خویشتن تا هست باید سوخت

دلم تنگ است

 

89/10/30    14:00                                  raha

 


[ دوشنبه 92/2/9 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

پشت میله های مرموز این قفس

رازیست آشکار

وآن آزادیست

انگشت مسبح ام شهادت می دهد

آری به سوی توست

دوباره باید غیظم را کظم کنم

دوباره ماه پشت ابر خوابش می برد

چشمانم کمی نم است

دوباره

شعرم سپید شد

 

پ.ن:مسبح:انگشت شهادت.......کظم غیظ :فرو بردن خشم

 


[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

انان که خاک را به نظر کیمیا کنند

ایا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند؟؟؟


[ شنبه 92/2/7 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

دوستان عیب نظر بازی حافظ نکنید

که من او را ز محبان خدا میبینم


[ جمعه 92/2/6 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

گوشه ای در این زمین

باز می نالد دل بی چاره ای

فقر گویا باعث عفت دریست

طفل معصومی اسیر گشنگیست

مادری در جست و جوی چاره است

دست می یازد بر هر ناکسی

 تا که دامانش نگردد آشنا

 با قرار بی قرار این گناه

کس نمی بیند ولی

 کس نمی بیند ولی

می خراشد قلب خود را خویش را

 تا نگردد مبتلا

لیک طفلش گشنه است

لیک طفلش گشنه است

باز این اشک خداست

لکه ای در دامنش گویی نشست

 طفل آرامی گرفت

  دامن نا مردمان بین رنگیست

(هردمی در گوشه ای از زور فقر )

پیکری آلوده می گردد به زهر

 

12/11/89  ساعت 12               رها

 


[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

دلم گرفته


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

مارا به نیستی میکشانند

با انزجاری از قبل

با حیله ای نو تر از هر روز

و هستیمان را می بلعند

به ما زندگانی می دهند.آنگاه که زندگیمان را می ستانند.

و زندگیمان را می ستانند آنگاه که به ما زندگی می دهند.

ما را به نیستی می کشانند

 آنگاه که دست دوستی شان در دست ماست.

اینها تمام قصه ها را بلدند

اینها پیراهن یوسف را ته تکه تکه کرده اند.

تا آبستن حلیه اشان

باور یعقوب باشد

تابوت بر روی دوششان برای ماست

اگر میهمان جام زهر لبخندشان شویم.

ما را به نیستی می کشانند

اگر بیدار نباشیم

28/11/89   9:42        رها


[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]

گفتمش دل میخری پرسید چند؟؟

گفتمش دل مال تو تنها بخند

خنده ای کرد و دل از دستم ربود

تا به خود باز امد او رفته بود


[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 148
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 215932