گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
دیوانگی یارب مرا یاری بده ، تا خوب آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری از رشک ، آزارش دهم وز غصه بیمارش کنم بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم گوید میفزا قهر خود ، گویم بکاهم مهر خود گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم هر شامگه در خانه ای ، چابک تر از پروانه ای رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از سودای من منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم گیسوی خود افشان کنم ، جادوی خود گریان کنم با گونه گون سوگندها ، بار دگر یارش کنم چون یار شد بار دگر کوشم به آزار دگر تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم سیمین بهبهانی [ دوشنبه 89/6/22 ] [ 8:27 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |