گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
از ندامت سوختم یارب گناهم را ببخش مو سپید از غم شدم ، روی سیاهم را ببخش ظلم را نشناختم ظالم ندانستم که کیست گوشه چشمی باز کردم ، اشتباهم را ببخش ابر رحمت را بفرما سایه ای آرد به پیش این سر بی سایبان بی پناهم را ببخش از گلویم گر صدایی نا بجا آمد برون توبه کردم ، سینه ی پر اشک و آهم را ببخش ای زمان برزیگر کوری شدم در کار کشت کشتزارم را مسوزان و گیاهم را ببخش دیگر ای طوفان غم ، در باغ ما سروی نماند بیدهای خشک برگ رنجگاهم را ببخش جلوه های باورم یارا حبابی پوچ بود رنگ جو چشم دوبین کج نگاهم را ببخش رحیم معینی کرمانشاهی داداشی [ پنج شنبه 89/5/28 ] [ 4:26 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |