گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
امروز آنقدر در آغوش خسته ام گریه کردی که چشمهایت مرا به زانو در آورد. آنقدر در آغوش خسته ام گریه کردی که شکوه ها وشکایت هایم را فراموش کردم. به چشمهای بی مانندت قسم.تمام هستی من وجود پر از شیطنت توست. دمی آرام بگیر" اکنون تو از آن این من خسته ای. زیبای من" دریاب دریاب دریاب. امروز آغوش آرامم موج اشکهای پاک تو را تجربه کرد. و من فهمیدم طوفان یعنی چه. چه زیبا با التماس گفتی دوستت دارم. و من از خدای اسمان آبیم "که شاهد اسکهایت و آغوشم بود شرمم آمد که تو را نبخشم. آنقدر اشک ریختی که بی جان در آغوشم رها شدی. و من شرمسار با خود گفتم: رها رها شو از این رهایی. نوشته شده در 89/5/26 ساعت 20:42 رها [ سه شنبه 89/5/26 ] [ 11:15 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |