گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه میتوانست باشد ؟ هر کسی به اندازه ای که احساسش میکنند ، هست و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آنرا ببیند خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که به او عشق ورزد و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد وغرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور اما کسی نداشت ... و خدا آفریدگار بود و چگونه میتوانست نیافریند زمین را گسترد و آسمانها را برکشید و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود و با نبودن چگونه توانستن بود ؟ و خدا بود و با او عدم بود و عدم گوش نداشت حرفهایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود ، نمی گوییم وحرفهایی است برای نگفتن ... حرفهای خوب و بزرگ و ماورایی همین هایند و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد ... خدا برای نگفتن حرفهای بسیار داشت درونش از آنها سرشار بود و عدم چگونه میتوانست مخاطب او باشد ؟ و خدا بود و عدم جز خدا هیچ نبود در نبودن ، نتوانستن بود با نبودن نتوان بودن وخدا تنها بود هر کسی گمشده ای دارد و خدا گمشده ای داشت ... دکتر علی شریعتی داداشی [ شنبه 89/5/2 ] [ 10:35 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |