گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان
 
قالب وبلاگ

حواس پرت شدم حسابی...قبلا این طوری نبودما...جدیدا این مدلی شدم...با خودکاری مدادی چیزی میزنم به میز...بعد یادم میره خودم زدم...هی میگم کیه...کیه....اصلا ی وضعی شده....


دیروز با یکی از آشناهامون از تهران داشتم بر میگشتم  نیگا کردم به این برنامه باد صبا تو گوشیم دیدم 15 دقیقه مونده تا غروب آفتاب...

خلاصه وسط جاده زدم کنارو نمازمو خوندم...

بعد اون بنده خدا گفت این نماز به چه درد میخوره خدا میکوبه این نمازو تو سرت داره افتاب غروب میکنه...

گفتم خدا خیلیم دلش بخواد....

بعد ییهو قضیه پست قبیلم یادم اومد فهمیدم اونروز که پا شدم وسط جلسه رفتم نماز اول وقت خوندم همش ریا بوده.....

هی روزقار قار قار


[ چهارشنبه 93/7/9 ] [ 5:28 عصر ] [ م.د(رها) ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 187
بازدید دیروز: 60
کل بازدیدها: 215615