گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
الهی چه می شد که کفش های مهرماه کودکان یک دست که نه ولی نو بود.....نه یکی نو و دیگری وصله دار.....
الهی ای صاحب اشک ها و لبخند ها ای که در ترازوی عدل تو هیچ کم و کاستی نیست و ای که عادلی و هیچ کس چون تو نتواند به عدالت برخورد با امور برخورد کند...چه می شد ما را از خواب غفلت بیرون کشی...
یقین روزی عدالت سراسر هستی را فرا خواهد گرفت...آندم که اسب سوار مدینه برای نوازش کودکان یتیم و فقیر کوچه های انتظار را ره پیما می شود.
الهی ما انسان ها در کبر و غروریم..ما زیر دستان را نمی بینیم..ما دنیا را آلوده کرده ایم...ما برای اشک های یتیم غمگین نمی شویم...ما را مسحور کرده اند....ما را در قل و زنجیر شیطان کشانده اند....و تو ما را روزی به سوال خواهی کشید...که خود چه کردی؟؟؟
اللهم عجل لولیک الفرج....بخاطر خودمان...بخاطر غم فقر در چهره مادری وقتی به خواسته کودکش نه می گوید...بخاطر رفاه بیش از حد خیلی ها...بخاطر سرخی صورت پدری وقتی شرمنده خانواده اش می شود...
الهی مباد آنکه مردی بخاطر نداری شرمگین باشد...
الهی عدالت ..الهی عدالت...جهانی تشنه عدالت توست....موعود آمدنیت را برسان.. [ پنج شنبه 93/6/27 ] [ 9:57 صبح ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |