گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
آسمان را بنگر ، که هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما میخندد ! یا زمینی را که دلش ، از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید ، زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز ، پر امنیت احساس خداست ! ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی ، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره ی عشق ، زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست ، خدا هست ! او همانیست که در تارترین لحظه ی شب ، راه نورانی امید نشانم میداد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد ، همه ی زندگی ام ، غرق شادی باشد ماه من ! غصه اگر هست ، بگو تا باشد ! معنی خوشبختی ، بودن اندوه است ... ! این همه غصه و غم ، این همه شادی وشور چه بخواهی و چه نه ، میوه ی یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ولی از یاد مبر ، پشت هر کوه بلند ، سبزه زاریست پر از یاد خدا ! و در آن باز کسی میخواند : که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟! چرا ؟ شعر از مهین رضوانی فرد تقدیم به " بهار خانم " داداشی [ یکشنبه 89/4/27 ] [ 1:19 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |