گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
مثل باران شد دلش بارید و رفت عشق را آنسوی اینسو دید و رفت زخمهاتان تا فلک بگشود بال زخمهای کهنه تان را دید و رفت اشک ها و غصه ها و دردها زخمها را یک به یک خندید و رفت دال دل را قاف عشقش وانهاد زانکه خود معشوق خود را دید و رفت حجم اندوهش زمین را جا نشد آسمان را یک نظر فهمید و رفت قلبها جا ماند از او .او پر گشود از زمین و از زمان ببرید و رفت ماه شد.مهتاب.شد بی تاب شد شعر را یک عمر جان تابید و رفت.
[ شنبه 92/10/21 ] [ 7:3 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |