گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
صبح با عمه رفتیم تهران براش وسایل گرفتیم ضرف و ضروف ...خونه عابدین دایی یه پرنده ی مینا بود اسمش هم مینا بود خیلی زیبا حرف میزد.. داشتم شاخ در میاوردم ....فک میکردم فقط برا فیلماست... میگفت یا زهرا.صلام صبح بخیر.ای لاویو.قار قار.قوقولی قوقو. و چند تا کلمه دیگه...عصر برگشتیم و دم اذان رسیدیم. بعد نماز رفتم خونه حاج اقا تقی دلیر پدر شهید همایون دلیر.یه مصاحبه ی خیلی قشنگ و با حال انجام دادم با مادر و پدر و خواهر شهید ...یکی از زیباترین مصاحبه ها و طولانی ترینها بود.... انشالله اگه تونستیم سایت خبری زرندیه رو راه اندازی کنیم حتما میذارمش تو سایت..... [ شنبه 92/7/13 ] [ 9:40 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |