این است پایان حکایت زرد مان
بغضی که اسمان داشت شکست
دیریست جاده دگر نمی زند
حرف از عبور خاطره های سبز
اینجاست اخر یک داستان تلخ
با ریزش اخرین برگ یک درخت
اری چقدر تلخ تمام شد
یک عمر زندگی و وداع برگ
دیریست قافله رفتست جا مانده ایم
تنها به خاطرتماشای فصل زرد
اینجاست که مرگ بی داد می کند
در فصل بی قراری برگ
از پشت لحظه های مبهم بی قراریمان
چون برگ زرد یک درخت غصه می خوریم
روز وداعست باید که خواند
این است پایان حکایت زردمان
پاییز85
رها