می نویسم به سر دفتر دنیا از غم
در هوای سر کوی تو دلم در ماتم
چندروزی خبری نیست عسل از تومرا
در فراقت تو چه دانی چه کشم من مردم
کاش شیرینی لعل لب تو پنهان بود
تا هویدا نکند بر همگان راز دلم
می نویسم که صفا رفت از این خانه چوتو
خانه که دست سر کوی دوچشمم شبنم
کاش می شد که صبارخصت دیدار دهند
تاسپارم به توام جان خرابم اندم
چه کنی بی دل ما دور زما در غربت
نکنی از دل خودپاک مرا جان نم نم
ای رها حد غزل ازسرسبکت بردی
هرکجاباد دلت ناز عسل دور از غم
رها