گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
عشق تقصیر غم ایام بود پیش از اینم روزگارم کام بود
پیش از اینم با دو دستم می خورم بی ادعا پیش چشم مدعی می خوارگی در جام بود
روزگاری رفت و یار از پیش ما خنده ای زد مدعی و گفت کو ناکام بود
جمله دل در کلبه احزان بماند حزن وغم از سوی یارو دام بود
ناگهان صیح ازل بر دیدگانم باز شد لطف حق بر حال ما در شام بود
آنقدر گشتم که رسوایت شدم شهر عشقی را که چشمت نام بود
ای رها بر خیز فصل رفتن است شهره عشق شدی گفتند کو گمنام بود
سروده شد درخرداد87 رها [ جمعه 92/1/2 ] [ 3:35 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |