گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
من از چشم تو مست و مستییم پایان نمیگیرد طبیب دل دوا بس کن دلم درمان نمیگیرد در این اشفته بازاری کسی کس را نمیبیند گمانم اسمان شب دگر سامان نمیگیرد به یاد غنچه دشتند بی مهران وفا را کس خبر از بلبل تنهای در هجران نمیگیرد همه درعشق وصلش تا خدارویا به سر دارند چرا چون من به غم از هیچکس پیمان نمیگیرد وفای بی وفایان شد دلیل هرمت ساقی وگرنه کس دگر از می صفای جان نمیکیرد بیا ای صاحب تنهاییی چشمان بیمارم که کس در کارگاه دل به سر قران نمیگیرد
رها ارامش شب را چرا اینگونه میداری که پیمان هوالبالا به جز انسان نمیگیرد سروده شد در15/3/1389 رها [ جمعه 92/1/2 ] [ 3:25 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |