گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
صدای رهگذری بی دلیل می پیچد میان کوچه و من ترانه ام سرد است و ماه در سکوت پر از نوازش نور نگاه می کند به شقایق.به دور تر از دور تو باز سجده زدی در میان ی راه کمی گرفته دلم.تو باز می خندی و کس نمی داند.بهار پاییز است اگر درون تو را چهار فصل ما خوانیم دلت هنوز گوشه ی سنگر نماز می خواند خیال و فکر و هواست سوا ز انسانهاست میان خردل و دود و بو خدا آنروز دو بال داده تو را به فکر پر زدنی دلم گرفته کمی.تو باز می خندی. 89/12/17 شب [ یکشنبه 90/1/28 ] [ 3:7 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |