گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
ای گل تازه که بویی زوفا نیست تورا خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا رحم بر بلبل بی برگ ونوا نیست تورا التفاتی به اسیران بلا نیست تورا ما اسیر غمو اصل غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند قصد ازردن یاران موافق نکند شب به کاشانه اغیار نمی باید بود همه جا با همه کس یار نمیباید بود تشنه خون من زار نمی باید بود تا به این مرتبه خون خوار نمیباید بود ******* جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلط است بر سر کوی تو چون خاک فتادن غلط است روی پر گرد به روی تو نهادن غلط است چشم امید به سوی تو نهادن غلط است رفتن اولاست ز کوی تو ستادن غلط است *********** تو نه انی که غم عاشق زارت باشم چون شود خاک بران خاک گذارت باشم دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد جز توکس در نظر خلق مرا خوار نکرد انچه کردی تو به من هیچ ستم کار نکرد هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد این ستمها دگری با من بیمار نکرد هیچ کس اینهمه ازار من زار نکرد گر زآزردن من هست غرض مردن من مردم آزار مکش از پی آزردن من
**************** از چه با من نشوی یار چه می پرهیزی چیست مانع زمن زار چه می پرهیزی حرف زن ای بت خون خوار چه می پرهیزی یار شو با من بیمار چه می پرهیزی ******************** درد من کشته شمشیر بلا می داند داغ من سوخته داغ بلا می داند مسکنم ساکن سحرای فنا می داند پاک بازم همه کس تور مرا می داند همه کس حال منه بی سرو پا می داند عاشقی همچو منت نیست خدا می داند اله اله ز که این قائده اموخته ای کیست استاد تو اینها زکه اموخته ای *********************
ازسر کوی ثوبا دیده ثر خواهم رفت دیده الوده به خون ابه جگر خواهم رفت نکه این بار چو هر بار دگر خواهم رفت نیست باز امدنم باز اگر خواهم رفت تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت گر نرفتم ز درت شام سحر خواهم رفت ****************
چند در کوی تو با خاک برابر باشم چند پامال جفای تو ستم گر باشم چقدر پیش تو من از همه کمتر باشم از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم میروم تا به سوجود بت دیگر باشم باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم اینهمه جور که من از پی هم می بینم زود خود را به سر کوی عدم می بینم همه کس راحت و من درد و الم می بینم دیگران خرم ومن اینهمه غم می بینم لطف بسیا ر طمع دارم وکم می بینم هستم آزرده و بسیار ستم می بینم ****************
انچنان باش که من از تو شکایت نکنم همهجا غصه درد تو روایت نکنم خویش را شهره هر شهرو ولایت نکنم پیش مردم زجفای تو شکایت نکنم خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهل لست از تو ای یار مرا گوشه چشمی سهل است
شعر از وحشی بافقی تقدیم به تمام دوستان گلم [ شنبه 89/4/5 ] [ 2:27 عصر ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |