گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
آسمان اشک نریز که زمین سیراب است نان گران است ولی جان ارزان. {تن عریان ارزان.}1 چشم میراث تماشاست ولی چشم حیران ارزان. چاره ی کار بریدن ز همه عاطفه هاست وگر این است که درمان ارزان. خواب دیدم که خدا آمده بود گله می کرد. شما خندیدید و خدا گفت که ایمان ارزان. رفتن از پایه ی پیمان ارزان. حیف دیگر که گلی باز نشد ورنه در گوشه ی بازار خیال مرد کوری می گفت: بشتابید که گلدان ارزان. خانه آباد شد از خونه جگر خوردن ها نکینید اینهمه ویران ارزان. تیر آرش ز کمان جست و به آرش میگفت: می فروشند تو و خاک دلیران ارزان. اشک چون سیل روان است ز چشمان خدا گله ای نیست.همین است که باران ارزان. آخر شعر من ای است که هشیار شوید جوجه را آخر پاییز شمارید زمستان ارزان. 90/2/15 ساعت 23:45 رها
1-الهام گرفته از شعری در وبلاگ دوست عزیزم سمیر http://www.shabhayekhatkhati.blogfa.com/ [ سه شنبه 90/2/20 ] [ 9:35 صبح ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
یا فاطمه بین در و دیوار چه کردند با دسته گل عاشق دلدار چه کردند یک عالمه خورشید تو را درد غم عشق با نور تو این قوم دغل کار چه کردند مهمانی یک جام غم و کوچه و سیلی با روی خداوند نگهدار چه کردند آتش نه به در بر دل عشاق کشیدند با قافیه و بیت و غزلدار چه کردند ما حامل صد قافیه دردیم و زردیم ما خنده بر ماتم دلدار نکردیم و زردیم ای سوره ی کوثر که به اتش بکشیدیند ای آیه ی ایمان که ز تو سخت رمیدند ای خشم خدا خشم تو ای خشم نبوت اینها ز تو نه حق زخداوند دریدند یک عمر دویدند و دویدند و دویدند از بتکده کندند و به ایمان نرسیدند بد معامله کردند و بد سود نکردند دنیا همه زر گشت و تو را عشق ندیدند مهمان غم حادثه کردند تو را عشق مهمان کمی فاجعه کردند تو را عشق ای سوخته جان سوخت همه جان حراجی خوبیست و کالا همه ایمان ای سوخته جان سوخت همه عشق کس لیک وفادار نشد بر سر پیمان ای سوخته جان سوخت دلم آه تفسیر غلط بود ز اندیشه ی قرآن ای سوخت جان جان به فدایت اشک است همه ابرو زمین نیز پشیمان ای چرخش این چرخ چه کردی رحمی به عزیز غزل عشق نکردی پهلوی تو و ضربه و دیوار پهلوی تو وضربه و مسمار یک حادثه تلخ غم انگیز یک عمر غم و تازه ز هر بار اه ازشرر آتش یک سوز آه از شرر آتش غمخوار وای از گله ی یاس خدارا وای از غضب روشن ستار یک شاخه که تا گل به بر اورد شکستند بر عهد نماندند و نماندند و گسستند یک طاقچه غربت غم مولا یک عمر دو چشم نم مولا یک صبر خدا دادی و پنهان دردیست به گستردگی هر دم مولا ما نیز سیه پوش و کمی عشق هم درد و نوا با شرر ماتم مولا در خانه همه سوز همه اشک خشکید سر شاخه ی گل شبنم مولا ای خاک بقیع از من دلخسته سلامی خشکید قلم شعر شد آیین کلامی رها 90/2/14 ساعت 10:35 [ چهارشنبه 90/2/14 ] [ 11:3 صبح ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
روز معلم را به تمامی معلمین عزیز تبریک می گویم.
معلم عشق است.پاکیست.رازیست پیدای تا ابد پنهان..... معلم.شعر است .ناب است.عرفان است.اگر کافر بودم می گفتم معلم خداست.اما اکنون می گویم معلم محبت خداست. معلم یک عمر سوختن است. گرما بخش.لطیف.مهربان. معلم بوی خدا را می دهد اگر جاهل بودیم می گفتم دور است. و اگر عاقل بودم می گفتم نور است. و اگر عالم بودم میگفتم شور است. و اگر موسی بودم می گفتم طور است. و اگر عادل بودم می گفتم منشور است. و اگر خدا بودم می گفتم با انبیا محشور است. و اگر شراب بودم می گفتم مخمور است. و اگر کتاب بودم می گفتم مذکور است. و اگر ساحر بودم می گفتم مسحور است........... رها پ.ن: ببخشین تکمیل نشد . پ.ن:اقای مرتضی عطاالهی معلم عزیز کلاس 5 ابتدایی و دوست عزیزم روز معلم رو بهت تبریک میگم .خیلی دوست دارم .یادم نمیره که شعر رو شما در من کشف کردین...و ارزو خوندن اون شعری هست که کلاس پنجم برات سرودم .اما هرگز نذاشتی بخونمش......الان خیلی از هم دوریم می دونم گاهی میای و می خونی پس به خانواده عزیزت هم سلام برسون و از طرف من عمو کاف و عمو باف رو ببوس دلم براشون تنگ شده. مشتاق دیدار دوبارتم.ودستت رو می بوسم. [ دوشنبه 90/2/12 ] [ 11:1 صبح ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |