• وبلاگ : گاه نوشته هاي (رها) محمد دليريان
  • يادداشت : بايد سفر کنم
  • نظرات : 3 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نويسنده: سلام
    سه شنبه 27 ارديبهشت1390 ساعت: 14:8
    سلام دوست عزيز وارجمندم
    خوبي ؟
    سلامتي ؟
    اميدوارم هميشه خوشحال باشي .
    تاخير منو ببخشيد .نت مشکل داشت نمي تونستم بيام خدمتتون .

    آرزودارم دلت از غصه ها خالي شود .
    دختري دلش شکست
    رفت و هر چه پنجره
    رو به نور بود
    بست

    رفت و هر چه داشت
    يعني آن دل شکسته را
    توي کيسه ي زباله ريخت
    پشت در گذاشت

    صبح روز بعد
    رفتگر
    لاي خاکروبه ها
    يک دل شکسته ديد
    ناگهان
    توي سينه اش پرنده اي تپيد
    چيزي از کنار چشمهاي خسته اش
    قطره قطره بي صدا چکيد

    رفتگر براي کفتر دلش
    آب و دانه برد
    رفت و تکه هاي آن دل شکسته را به
    خانه برد

    سال هاست
    توي اين محله با طلوع آفتاب
    پشت هر دري
    يک گل شقايق است
    چون که مرد رفتگر
    سال هاست
    عاشق است


    ميخواي بياي خونه ما ؟
    برات آدرس گذاشتم راهو گم نکني .
    ما دلمون براي دوستان تنگ ميشه
    @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
    @
    @
    @@@@@@@@اين هم آدرسمه