سلام .
اين دكتر انصافا" چه خنده دار و بامزه برا اين و اون نظر ميذاره .بگذريم .
شعري هم كه از قيصر نوشتيد تامل برانگيز و قشنگ بود .
مرسي كه دعوتم نكردين : دي
شهيد زنده است
و بپاس خون شهيدان که قلب گرمشان در آسمان شهر به خون نشست ،
شهيدان پيام خويش را سرخ سرخ بر سينه هاي ما نگاشتند ،
و قلب هاي لبريز از عشق و صداقتشان را کريمانه ارزاني داشتند ...
منتظر حضور گرم شما هستيم « ياعلي »
سلام
احسنت ...
عيدتون مبارک.
يا علي
سلام رهاي عزيز
غزل زيبايت را خواندم اما رهاي عزيز
از کلمه قافيه (ديد)زياد استفاده کرده ايد
-در مصرع اول بيت ماقبل آخر استفاده تکراري از (او) جاي اشکال است
-بهتر بود به جاي آنسوي اينسو(آنسو و اينسو)به کار ميرفت
-زخمها را يک به يک خنديد و رفت(کمي از بار مفهومي شعرتان کاسته است
در عين حال با اندک تاملي ميشد تا شعر بهتر از ايني باشد
موفق باشي عزيزم
زير اين سقف کبود
راز ماندن در چيست؟
گفت: در رفتنِ من
کوه پرسيد: و من؟
گفت: در ماندنِ تو
بلبلي گفت: و من؟
خنده اي کرد و گفت:
در غزلخواني تو
آه از آن آبادي
که در آن کوه رَوَد،
رود، مرداب شود،
و در آن بلبل سر گشته سرش را به گريبان ببرد،
و نخواند ديگر،
من و تو، بلبل و کوه و روديم