کاش مي دونستي نباشي، من ديگه بهار نميشم
کاش بدوني اگه مي خندم هنوزم
نمي خوام به روزگار بگم که از دستش مي سوزم
اما انگار قسمت اينه که يه عاشق باز بشينه
زير قطره هاي بارون، تا کسي چشماي خيسشو نبينه
اين منم درخت بي برگ، ضربه سخت تبر رو تنه ي دلم نشسته
تبره ، انگاري اين بار پل وصل و هم شکسته....