بگو اي خداوند جان و خرد بگو با من از مکر ديوان و دد
بگو خاک من از چه ويران شده لگد مال ثم ستوران شده
بگو اي خداوند جان آفرين بگو با من از خاک ايران زمين
که ماواي من ملک تازي نبود بجز نيکي و سرفرازي نبود
که علم و خرد زاده ي پارس بود دل آدمي غرق در ياس بود
بزن نعره اي دل که طوفان شده کنام کيان خاک موران شده
دگر نامي از رستم و کاوه نيست کنون مرد اين بوم آزاده کيست
خرد مرد واين خانه ويران شده تهي از سران و دليران شده