وبلاگ :
گاه نوشته هاي (رها) محمد دليريان
يادداشت :
همه خوابند
نظرات :
8
خصوصي ،
20
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
من
سلام بر حضرت رها .
ممنون از بزرگواري و توجه تان و معذرت از اينکه دير مي آيم .
کلي از شعرتان چيز ياد گرفتم و کلي از خواندنش خوشحال شدم . مقطع (فرود) شعرتان بسيار بسيار زيبا و به جاست . باز گشت گندم به نان را مي گويم . اما در نظام متناسبي که با نان درست کرده ايد يک جايش انگاري مي لنگد . شما خودتان مي گوييد : "تمام حرف هايم بوي نان دارد" بعد يک جا پايين تر بر عکسش را مي گوييد : "تو نان مي خواهي و من خالق شعرم" .خب بالاخره اگر شما خالق شعري و نان نداري پس چرا حرف هايت بوي نان دارند؟ اين مسئله يک کم شعر رابرايم مبهم مي کند . تصوير اوليه ي شعر هم يک کم (خيلي کم) برايم ابهام دارد . چرا کلاه ؟ مگر کلاه اشک مي ريزد؟ من مي توانم براي اين مصرع يک خيال بافي هايي بکنم ها . مثلا بگويم شما با مخاطب شعر قرار داشتي، او سر قرار نيامده و شما زير باران ماندي و حالا کلاهت هم خيس آب شده و ازش قطراتي جايست واين قطرات توام شده با گريه هاي شما يا توام شده با احساس گريه اي ِ شما . اما شما بايد کمي واضح تر بگوييد . مخصوصا اينکه از بحث باران يک هو مي رويد تو بحث نان . "بي روح در خواب بودن" هم کمي برايم ابهام دارد، شايد منظورتان بي تفاوتي باشد . ولياينجا را هم بهتر بود روشن تر مي کرديد. آنجاهاييش را که خيلي دوست دارم يکي "
نگاهت با من است اما
/نمي بيني مرا گويي
" است يک تصوير روشن و خيلي امروزي و محسوس است ويکي هم پايان شعر که قبلاهم گفتم : "
دريغا داس ها چنديست بي کارند
/و از اين خاک ظلم آلود
/دگر گندم نمي رويد
"
کلا از اينکه وزن را رعايت کرديد و سپيد نگفتيد ازتان سپاس گذارم . اين خيلي خيلي خيلي مهم است . خيلي مهمتر از آني که به نظر مي رسد . توصيه مي کنم قالب هاي ديگر را هم تمرين کنيد : غزل، قطعه و ... همچنين توصيه مي کنم اگر نيمايي دوست داريد به قافيه هم فکر کنيد . سعي کنيد از اين به بعد قافيه هم در شعرتان بياوريد.
ببخشيد خيلي پر حرفي کردم . ببخشيد خيلي گستاخانه نظرم را بيان کردم.
در پناه حضرت مولا .
پاسخ
سلام و درود و سپاس...دلچسب ترين كامنتي بود كه اين اواخر داشتم....ميام و توضيح مي دم....فراوان درود استاد...