((......))
...نشسته ام
پشت به ديوار کاه گلي
زير سايهُ شاخه هاي درخت توت کهني،
غوغايست ز تحير
حجم هوش را،
چه مي سَرايد
اين خطوط غريب،
ره مورچه هاي ظريف،
لحظه اي
به بلنداي پلکي،
وام مي گيرد کنجکاوي،
نگاه،
مورچه تنها ،گم کرده
نغمه ره را،
حيران من و او،
زين تقدير شوم
آه آه..
پگاهي
بلند کوتاه،
مي کند پنهان،حجم بودن در آن سوراخ،
تاريکي غربت کنجکاوي نگاه،
.... مي زند نهيب هوش مرا
که خانه ره ديگرست
اين سوراخ را
...
......پزواک ،سخني است با من
که محرم نبود جز شقايق
بوم سر حق را.......((ادامه دارد))
((رؤياي خيال)).............................................
انشا الله هميشه خرم باشي،کارگاه شلُ کوم،راستي قاب وبلاگ شما وآقاي محبوبي را تبريک ميگم