..... پس مرا به لطافت
گريه کن
در پنجره سپيد خيالت...
.......لحظه ها
لحظه ها
کجاييد؟
وا مي نهم
طن ظريفم را،
... تيک تاک
تيک تاک..
پس غربتم را
دگر بار
وزيدن بگيريد،
تا شايد آرام بگيرد
نيش خنده فريب (بودنم)،
.. و بِسرايد لطيف،
پرواز،
آخرين اولين
تاريکي،
مرگ را.. ((ادامه دارد))
((رؤياي خيال))....
..................................
تشکر فراوان .. لطفا نظرت را از اين شعر دريغ نکن؟
تشکر مي کنم...