((نشانه))
لحظه اي درنگ
آري
آري..
من همانم،
اي سايه آشنا
قاصدک حيران،
که لحظه اي
به بلنداي حضور
بر بوم خانه ات ،
گريست (بودن)را،
و تو دريغ نکردي
به آيين مهر،
آينه حوض فيروزه اِيد را،
... پلکي خواهم زد
نگاه ايستاده را،
آهي سرد گرم
دگر بار
فرو خواهم کرد،
تاريکي تقدير
حيرانيم را،
........((ادامه در ياداشت بعد))