• وبلاگ : گاه نوشته هاي (رها) محمد دليريان
  • يادداشت : ثريا
  • نظرات : 5 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام دوست عزيز جناب رها. شعر ثريا را خواندم قصدم اين است تا يكي از اشعر و سروده هايت را واقعا جراحي كنم ولي فعلا آن را به بعد موكول مي كنم و فقط چند جمله اي در خصوص اين شعر:در همان ابتداي شعر آورده اي كه خداوندا جهان تار است! جناب رها جهاني كه خدا خلق كرده هرگز تار نيست و خود نور آسمانها و زمين اش است البته شايد منظور ات از جهان همين كره ي كوچك زمين ما باشد كه باز مصداق خوبي نيست(صداي ماتم درد آوري پيداست) اين يك پارادوكس عجيبيست چرا كه شاعر در تمامي شعر از درد و رنج و ماتم مي نالد ولي يك دفعه مي گويد :صداي ماتم . . .

    رهاي عزيز وقتي زمين و زمينيان را سراسر درد و رنج و جنگ حق كشي و نابرابري و . . . فرا گرفته است شما چگونه مي گوييد كه صداي ماتم دردآوري پيداست؟!

    پاسخ

    سلام استاد...به قول شاعر اين قصه ره دراز دارد......اين صدا صداي يك شخص است ....توضيح بيشتر را اينجا نمي توانم عرض كنم....ولي توضيح خواهم داد.....
    + ص 


    سلام مرسي که سر زدين

    تو شعر تعبير هاي قشنگي به کار بردين

    خداوندا جهان تار است

    و در هر گوشه اش شمعي..

    موفق باشين

    پاسخ

    درود فراوان
     <      1   2